♡My charming boss♡

p. 12

ویو ات:

وقتی بیدار شدم ته رو دیدم و یکم احساسی شدم بعد به خودم اومدم دیدم لباس تنم نی سریع پتو رو کشیدم دورم و اروم اروم میخواستم برم که ته گفت

ته: من که همه چیو دیدم چیو داری مخفی میکنی

ات: عشقم خفه شو لطفا

ته: نشم

ات: دمپایی دارم خوشگلم

ته: برو به کارت برس

ات: ایشش

ات میره لباساشو میپوشه و میره میشینه روی مبل
بعدش ته میاد و پنکیک درست میکنه. به ات میگه بیاد صبحونه اد و ته صبحونه میخورن و ته ات رو میرسونه دانشگاه و خودشم میره سرکار

ویو ته:

ات رو رسوندم دانشگاه و خودم رفتم سرکار

فلش بک سر کار









(خب بچه ها یه لحظه بورا یه دختر پیک می که قصد داره تهیونگ رو سرکار عاشق خودش کنه)

بورا: سلام اقای کیم حالتون چطوره؟(با ناز و عشوه)

ته: خوبم ممنون

بورا: ببخشید ا ولی....

ته: خانوم نا لطفا به برید سرکارتون و مزاحم منم نشید

بورا: باشه اقای بد اخلاق

ویو ات:

کلاس تموم شد و داشتم میرفتم سرکار که یهو.......
دیدگاه ها (۴)

𝒮𝓊ℓ𝓉𝒶𝓃 𝒯𝒶𝓉ℓℴ𝓊

♡My charming boss♡

♡My charming boss♡

♡My charming boss♡

من عاشق شدمپارت (26)☆☆☆☆☆☆☆(ته ها روی تختش دراز میکشد)ته ها ...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط